مهندس آدم غلامی
مفهوم آیات « هُوَ أَنشَأَکُمْ مِّنَ ٱلأَرْضِ وَٱسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا » و آیهی « إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ ٱللَّهِ مَنْ آمَنَ بِٱللَّهِ وَٱلْیَوْمِ ٱلآخِرِ وَأَقَامَ ٱلصَّلاَةَ وَآتَىٰ ٱلزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ ٱللَّهَ …» و « وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی ٱلأَرْضِ خَلِیفَةً …».
هُوَ أَنشَأَکُمْ مِّنَ ٱلأَرْضِ وَٱسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا: در این زمینه اشتباهی در برداشت صورت گرفته است و آن اینکه کار و تلاش انسان در این دنیا و بر روی زمین به عنوان یکی از اهداف خلقت عنوان شده است و این برداشت به این خاطر است که آیه را این چنین معنا میکنند: « خداوند از انسان خواست تا با تلاش و کار خودش زمین را آباد گرداند». در حالی که این برداشت نادرست میباشد. باب استفعال از نظر معانی افعال در علم صرف دارای سه معنی میباشد: 1ـ برای طلب و درخواست، که غالبا به این معنی بکار میرود و صراحتاً و یا تقدیراً و مجازاً درخواست صورت میپذیرد.
2ـ گونه به گونه شدن و به حالت اولیهی خود برگشتن. چه این برگشت حقیقی باشد و چه مجازی باشد و پیداست که در این معنی نمیتواند متعدی باشد و بلکه فعل لازم است مانند: « استحجر الطین » به این معناست: گل حقیقتاً و یا مجازاً مانند سنگ شد یعنی اگر سنگ نشده باشد از جهت سختی مانند سنگ شده است.
3ـ به معنی فعل مانند قر و استقر یعنی آرام و قرار یافت.
در این جمله « استعمر » فعل ماضی و خداوند فاعل میباشد. در اینجا باب استفعال به همان معنی اول بکار رفته اما نه به معنای حقیقی یعنی خداوند از انسان درخواستی ننموده است بلکه حاوی معنای تقدیری است. دقیقاً همچون این جمله است: استخرجت الوتد که به این معناست: به آرامی و پیوسته میخ را در آوردم که در کنه این حرکت آرام یکنوع منزلت درخواست به نسبت مفعول مقدر است. در این آیه نیز « و استعمر» به معنای قرار گرفتن اراده و خواست خداوندی مبنی بر خلق انسان و قرار دادن او در زمین میباشد که در کنه این حرکت آرام و تدریجی طلب مقدر است و به معنای درخواست حقیقی خداوند از انسان نیست و عملاً درخواستی صورت نپذیرفته است. و اگر کلمهی« عمر» را در لغت ریشهیابی کنیم معنای دقیق این بخش از آیه چنین میشود: خداوند خواست که با قرار دادن بشر در زمین، زمین را آباد گرداند »یعنی زمین به عنوان ظرف و انسان به عنوان مظروف متناسب آن میباشد و آبادانی زمین به محض قرار گرفتن انسان در زمین حاصل میشود و اصولاً به کار و تلاش انسان ارتباطی ندارد قرآن غیر از این مورد در موادری دیگر از ریشهی عمر استفاده کرده است مانند « یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ …»(بقره/96) عمر برای انسان زمانی تحقق میپذیرد که روح همراه بدن باشد و روح مظروف است و بدن ظرف میباشد و یا در آیهی « إنما یعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم الآخر…» که توسط انما، قصر صورت گرفته است از نظر قواعد بلاغی به این معناست: لایعمر مَسَاجِدَ ٱللَّهِ مَنْ آمَنَ بِٱللَّهِ وَٱلْیَوْمِ ٱلآخِرِ» میباشد و حضور انسانهای مؤمن (طاهر) در مساجد مظروف متناسب با ظرف مسجد میباشد و اصولاً فعل یعمر در اینجا ارتباطی به ساخت و ساز خود بنا ندارد و آنچه امروزه در مورد این لغت مصطلح است غیر از آن چیزی است که در لغت قدیم مصطلح بوده است (و برای چنین حالاتی در عربی از افعال دیگری مانند «بنی» استفاده میشود) و خداوند مظروف متناسب با مساجد و مایهی حیات مساجد را صرفاً انسانهای مؤمن میداند و در این حالات اگر تناسب مظروف و ظرف کامل نباشد نمیتوان از ریشهی عمر برای ظروف استفاده کرد بلکه در غیر این صورت هرکدام از اسکلتها و بناهای موجود جسدی مرده به حساب میآیند و وجود آنها طول عمر برایشان محسوب نمیشود همچون ساختمانی فرسوده و غیر قابل استفاده.
مفهوم آیهی سیام از سورهی بقره میشود: « وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً ….».
« إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً » تقریباً همان مفهوم « و استعمرکم فی الأرض » را میرساند فقط با یک تفاوت و آن هم اینکه ایهی سی یک قید « خلیفة» به خود گرفته و دلیل آن این است که این آیه از نظر زمانی و در مباحث آفرینش انسان، قبل از آن آیهی دیگر سبب نزول پیدا میکند و طبیعی است که ابتدائاً تبیینات بیشتری را در برداشته باشد ولی در هر صورت دو آیه مفهوم واحدی را در بر دارند و لفظ خلیفة در سورهی بقره این را میرساند که قبل از اینکه انسان بر این زمین بیاید مخلوق و یا مخلوقات دیگری بر این زمین بوده و مظروف متناسب زمین بودهاند و اکنون ارادهی خداوند بر آن قرار گرفته تا انسان مظروف زمین گردد و جای آن مظروف قبلی را پر کند و این مفهوم لفظ « خلیفة» در این آیه میباشد و فعل «جعل» در « إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً» از افعال تصییر میباشد و برای بیان گونه به گونه شدن و از حالی به حال دیگر در آمدن(تحول) به کار میرود یعنی پس از اینکه انسان خلق شد بعنوان خلیفه در زمین قرار داده شد و در برگیرندهی همان مفهوم « وَٱسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا» میباشد و این تعبیر کاملاً خلاف گفتههای آنهاست که انسان را خلیفهی خداوند در زمین میدانند و چنین جرأت و جسارتی به خود میدهند و در عین قائل شدن به خداوند به عنوان خالق، او را در مکان مخلوق و مظروف متناسب زمین قرار میدهند(سبحان الله) در حالی که خداوند خالق است و انسان و مخلوقات پیش از او، مخلوق و مظروف متناسب زمین بوده و هستند.
مفهوم آیهی: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ
این آیه از نظر بلاغی به این معناست: إنما خلقت الجن و الإنس لیعبدون. در مورد مفهوم این آیه از یکی از علما شنیده بودم که فرموده است این آیه وظیفهی انسان را در برابر خداوند مشخص میکند و تعبیر هدف از خلقت در مورد آن صحیح نمیباشد که اکنون به توضیح آن میپردازیم.
آنچه که در این آیه باید بدان توجه شود این است که خداوند در این آیه محدودهی تلاش و وظیفهی انسان را در برابر خداوند مشخص میکند و در آیات بعدی آنجا که میفرماید: ما أرید منهم من رزق و ما أرید أن یطعمون. به تبیین آیهی قبل میپردازد: که با توجه به این آیه میتوان گفت مقصود از "لیعبدون" در آیهی قبلی "لیحمدون" میباشد و تقریباً همان مفهومی را میرساند که ما در سورهی حمد بارها تکرار میکنیم یعنی این را میرساند که خارج از حمد و ستایش را خداوند از انسان نمیخواهد چون خارج از این هم وجود ندارد و تنها کاری که انسان در برابر خداوند میتواند انجام دهد این است که خداوند را ستایش کند. بد نیست برای فهم مطلب خلاصهای از تفسیر زمخشری را در مورد حمد بیان کنیم.
«خداوند در سورهی فاتحه جهت ثبوت حمد برای خداوند دریک جملهی اسمیه میفرماید: «الحمد لله رب العالمین». حمد کلمهی متضاد ذم میباشد در حالی که شکر نقیض کفران است و حمد و ثنا و مدح و تعظیم خداوند اساس شکر بنده در برابر خداوند است. «ایاک نعبد و ایاک نستعین» در واقع بیان چگونگی حمد بندگان است در برابر خداوند. انگار که گفته میشود: چگونه خداوند را ستایش میکنید؟ که در جواب گفته میشود: ایاک نعبد. یعنی عبادت نمود حمد بندگان است».
بنابراین آیهی « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ » این را میرساند که بندگان بناچار باید خداوند را ستایش کنند و ستایش و تعظیم خداوند نیز در عبودیت تجلی پیدا میکند و خداوند نیز فقط همین را از بندگان میخواهد و غیر از این هم از دست بندگان بر نمیآید(مَآ أُرِیدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَآ أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ) بنابراین دلیل قصر آیه در « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» این است و «لیعبدون » نمود عملی «لیحمدون» است. ضمناً به دنبال یعبدون یاء متکلم نیامده است بلکه فعل بصورت مطلق آمده چرا که اوّلاً عبودیتی برای غیر خداوند متصور نیست و در ثانی پیام این سوره بر تلاش و وظیفهی انسان متمرکز است پس نیاز به جهتدهی ندارد
نظرات
از کاربران محترم خواهشمند است قبل از مطالعه موارد اصلاحی زیر را مد نظر قرار دهند:<br /> 1-در توضیح مفهوم آیه انما یعمر مساجدالله من آمن بالله و الیوم الآخر مورد زیر را تصحیح فرمایید:اصل جمله در لا یعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم الآخر بصورت زیر است: لا یعمر مساجدالله الا من آمن بالله و الیوم الآخر .<br /> 2- در مفهوم آیه فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه بجای جمله زیر :<br /> " الف و لام در القول الف و لام تعریف است و برای استغراق آمده است در علم بلاغه آمده است که در جملهی مثبت وقتی « ال» بر سر اسم مفرد بیاید بلیغتر از حالتی است که بر سر اسم جمع بیاید (چرا که در حالت مفرد در بر گیرندهی تک تک افراد میباشد اما در حالت جمع در بر گیرندهی همه و بیانگر یک جمع است و هرچند که در مجموع یک مفهوم استنباط میشود اما بکار بردن مفرد بلیغتر است) بنابراین در اینجا نیز «ال» در القول برای استغراق آمده و شامل تک تک اقول است. ولی با توجه به کل آیه میتوان فهمید " این جمله را جانشین کنید :" الف و لام در القول الف و لام جنس است و "<br /> با تشکر.آدم<br />